کشتی پهلو گرفته
#برشی_از_یک_کتاب
📖 زهرای من! این تازه ابتدای مصیبت ماست. این من که سر تو را بر دامن گرفتهام، پس از تو جز بر بالش غم سر نخواهم گذاشت و جز نخلهای کوفه همراز نخواهم یافت. این حسن که سر بر سینهی تو نهاده است و گریه جگر سوزش امان مرا بریده است روزی خون دل عمر خویش را بواسطهی زهر خیانت بر طشت غربت خواهد ریخت. این حسین که ضجههایش دل ملائکۀ الله را میلرزاند و بعید نیست که هم الان قالب تهی کند و جان نازک خویش را به جان تو پیوند زند روزی بجای لبیک، چکاچک شمشیر خواهد شنید و بجای متابعت، خنجر و نیزه و تیر خواهد دید. این زینب که هم اکنون بر پای تو افتاده است و هر لحظه چون شمع، کوچک و کوچکتر میشود، مگر نمیداند که باید پروانهوش به پای چند شمع بسوزد و دم برنیاورد؟ و نمیدانم دخترکی که در یک مصیبت فاطمی اینچنین بیتاب است با آن مصیبتهای عاشورایی چه میکند؟ این نو گُلان که اکنون اینچنین جامه میدرند جز چند روز از فصل خزان عمر تو را درنیافتهاند.
📕 کشتی پهلو گرفته ✍سید مهدی شجاعی
@HAMANDISHAN1348