هم‌اندیشان ۱۳۴۸

هم‌اندیشان راهی به سوی کتاب، فرهنگ، اندیشه

هم‌اندیشان ۱۳۴۸

هم‌اندیشان راهی به سوی کتاب، فرهنگ، اندیشه

هم‌اندیشان ۱۳۴۸

کارگروه دانشجویی کتاب و کتابخوانی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی(ره)

هر کس که با کتاب‌ها 🌺🍃
آرامش یابد، 🌺🍃
راحتی و آسایش از او سلب نمی‌گردد. 🌺🍃

🍃 "امام علی(ع)"🍃

این صفحه توسط یکی از اعضای گروه هم‌اندیشان مدیریت می‌شود.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برش کتاب» ثبت شده است

۰۲
آذر

#برشی_از_کتاب 📕

#فرنگیس 


شب آرام آرام از راه می‌رسید. همه کنار هم، پشت صخره‌ها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمی‌دانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. علیمردان، دایی‌ام، پدرم و تعدادی از مرد‌ها هنوز با ما بودند. آن‌ها هم آرام و قرار نداشتند. می‌خواستند برگردند ده. عده‌ای از زن‌ها نگذاشتند. با یک دنیا ترس می‌گفتند: «اقل کم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقی‌ها تا اینجا جلو بیایند، دست تنها چه کنیم؟


در دل شب، صدای زنجیر تانک‌ها و انفجار توپ و خمپاره لحظه‌ای قطع نمی‌شد. از سمت گیلانغرب هم نیرو‌های خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب می‌کردند. آوه زین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!...»


🔺️کتاب 《فرنگیس》 شامل خاطرات فرنگیس حیدرپور،بانوی شجاع و غیور خطه‌ی گیلانغرب است که پس از حمله‌ی عراقی‌ها به روستای محل تولدش، در حالیکه ۱۸ سال داشت، در برخورد با دو سرباز عراقی ، یکی را کشته و دیگری را اسیر می‌نماید. 

این کتاب در ۱۲ فصل تنظیم شده است و از دوران کودکی، ازدواج،آغاز زندگی مشترک و نسبتا خوش این زوج، آغاز جنگ تحمیلی و بمباران‌‌ها، دوران آوارگی فرنگیس و خانواده‌اش و دیگر ساکنان روستا و...را روایت می‌کند.

۲۹
آبان

یا زهرا

#برشی_از_کتاب📖 

#یازهرا(س)

محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا (س) است. من هم فرمانده گردان یازهرا (س) هستم! 

نمیدانم چرا یکدفعه یاد این حرف ها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یکدفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود...

محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی در پهلوی چپش بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. تعجب کردم! چطور خمپاره از بالا آمده و اینطور در دو طرف بدن زخم ایجاد کرده...


گفته بود؛

جنازه من را که آوردند از حسینیه بنی فاطمه (ع) تشییع کنید. قبل از دفن لباس سپاه به من بپوشانید. پیشانی بند یازهرا (س) به سر من ببندید. در گلستان شهدا کنار سید رحمان مرا دفن کنید. پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند، روی سنگ قبر من هم فقط بنویسید: یازهرا (س)



▪️یا زهرا (سلام الله علیها)، زندگی نامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده

گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی


ارسالی از خانم جعفری




۲۴
آبان

#برشی_از_کتاب 📔

#کویر

#دکتر_علی_شریعتی 


آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس‌پر ستارگان زیبا و خاموش، تک‌تک از غیب سر می‌زنند و دسته‌دسته به بازی افسونکاری شنا می‌کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین‌شدگان کویر می‌نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین ـ که هر شب، دست ناپیدای الهه‌ای آنرا از گوشه آسمان، آرام‌آرام، به گوشه‌ای دیگر می‌برد ـ سر زد و آن جاده روشن و خیال‌انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می‌پیوندد: «شاهراه علی»، «راه مکه»! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم، «کهکشان»! و حال می‌فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا کاه می‌کشیده‌اند و اینها هم کاههایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاههای لوکس مردم اسفالت‌نشین شهر آنرا کهکشان می‌بینند و دهاتیهای کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می‌رود! کلمات را کنار زنید و در زیر آن، روحی را که در این تلقی و تعبیر پنهان است تماشا کنید! و آن تیرهای نورانی که، گاه‌گاه، بر جان سیاه شب فرو می‌رود؛ تیر فرشتگان نگهبان ملکوت خداوند در بارگاه آسمانیش! که هر گاه شیطان و دیوان هم‌دستش می‌کوشند به حیله، گوشه‌ای از شب را بشکافند و به آنجا که قداست اهوراییش را کام هیچ پلیدی‌یی نباید بیالاید و نامحرم را در آن خلوت انس راه نیست، سرکشند تا رازی را که عصمت عظیمش نباید در کاسه این فهم‌های پلید ریزد، دزدانه بشنوند، پرده‌داران حرم ستر و عفاف ملکوت آنها را با این شهاب‌های آتشین می‌زنند و بسوی کویر می‌رانند...


۲۴
آبان

درباره‌ گذشته قضاوت کردن کار آسانیست. اما وقتی خودتان در جریان طوفان می‌افتید و سیل غران زندگی شما را از صخره‌ای در دهان امواج مخوف پرتاب می‌کند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمه‌ای به خود راه ندادید، بله، آن وقت در دوران آرامش، لذت هستی را می‌چشید.


📚از کتاب #چشم‌هایش | بزرگ علوی

۱۸
شهریور

درس گفتارهای اقتصاد مقاومتی


#درس_گفتارهای_اقتصاد_مقاومتی


یک فرد کره‌ای گفته که من بچه بودم، در سال ۱۹۶۰ ( دقیقا سال جهش اقتصادی کره است) در زمان ما به دلیل این که کمبود ارز در کره بود و ما با مشکل ارز مواجه بودیم، کره همیشه در دامان استکبار جهانی بوده است؛ هیچ وقت تحریم نشده و هیچ وقت جنگ( به شکل دفاع مقدسی که هشت سال علیه ما راه انداختند) نداشته است، جنگ کوتاه مدت بوده است؛ این استاد دانشگاه می‌گوید: ما کمبود ارز داشتیم، در مدارس به ما یاد داده بودند که اگر شکلات خارجی در خانه رفیقتان دیدید، در دلتان بگویید که پدرش خائن به میهن است. نوشته است: در مدارس به ما می‌گفتند اسامی شان را روی دیوار می‌زنیم و می‌گوییم: این‌ها خائن به میهن هستند. او می‌گفت من یادم نمی‌آید کسی اسم پدرش را روی دیوار زده باشد.


ارسالی از خانم پورمحمد _دانشکده پرستاری 


۰۷
شهریور

سیاست


#برشی_از_کتاب 📚

یا قدیم الاحسان

پدیده های سیاسی چنان پیچیده ، متنوع و نامنظم اند که روشهای علمی از بررسی آنها ناتوان اند،علتهایی که بر پدیده های سیاسی اثر میگذارند نامعین هستند و بنابراین ثابت کردن و مهار آن ها دشوار است.بنابراین به قول اوگوست کنت پدر جامعه شناسی مطالعات سیاسی ماهیت علمی ندارد..... بنیادهای علم سیاست اثر استاد عبدالرحمن عالم چاپ نشر نی صفحه ۳۷


ارسالی از آقای رضیئی _دانشکده پرستاری

۰۴
شهریور

آبنبات هل دار


#برشی_از_کتاب 

#آبنبات_هل‌دار

#داستان_طنز


قبل از اینکه موفق شوم نامه را چنگ بزنم، ملیحه دستش را کشید؛

۰۴
شهریور

برش کتاب


بخشی از کتاب #جهاد_با_نفس


ارسالی از خانم پورمحمد_دانشکده پرستاری

۰۴
شهریور

ملاقات در ملکوت


#ملاقات_در_ملکوت


بخشی از وصیت نامه‌ی شهید

سلام بر زینب و برادرش ابوالفضل سلام بر مهدی صاحب الزمان و با آرزوی تعجیل در فرجش و درود بر نائب بر حق او امام خامنه‌ای ....

قطعا شهادت گل رز  زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک میشود آرزوی مشاهده‌ی آن را داریم و زمانیکه شهادت را مشاهده میکنیم رایحه‌ی خداوند را استشمام میکنیم صفحات روحمان به جاودانگی کشیده میشود و این میتواند یک آغاز باشد. بسیاری از ما از شهدا درس شهادت فراگرفته‌ایم و سعی کردند شهادت را برای ما مجسم کنند؛ بسیاری آرزوی شهادت دارند و منتظر آن هستند

ای برادرانم، ای مجاهدان راه خدا

باید هر یک از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگیتان با شهادت خاتمه یابد و به خدا قسم پایان زندگی نمیشود به جز با شهادت باشد. دنیا را همه میتوانند تصاحب کنند اما آخرت را فقط با اعمال نیکو میتوان تصاحب کرد...


ارسالی از خانم تنهایی_دانشکده توانبخشی

۰۳
شهریور

خاطرات یک لباس شخصی


#معرفی_کتاب 

#خاطرات_یک_لباس_شخصی

#ص_خ


احمدی نژاد را دوست داشتیم نه به این دلیل که رئیس جمهور بود، بلکه به این دلیل که سپر بلای(تابع محض) آقا شده بود( یا لااقل این طور عنوان می‌کرد). برای احمدی نژاد می‌مردیم، نه به این خاطر که اول صحبتش دعای فرج می‌خواند(که هنوز هم می‌خواند) بلکه به خاطر این که حزب اللهی بود و خط امامی بودن در گفتار و عملش کاملا آشکار بود....