هم‌اندیشان ۱۳۴۸

هم‌اندیشان راهی به سوی کتاب، فرهنگ، اندیشه

هم‌اندیشان ۱۳۴۸

هم‌اندیشان راهی به سوی کتاب، فرهنگ، اندیشه

هم‌اندیشان ۱۳۴۸

کارگروه دانشجویی کتاب و کتابخوانی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی(ره)

هر کس که با کتاب‌ها 🌺🍃
آرامش یابد، 🌺🍃
راحتی و آسایش از او سلب نمی‌گردد. 🌺🍃

🍃 "امام علی(ع)"🍃

این صفحه توسط یکی از اعضای گروه هم‌اندیشان مدیریت می‌شود.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۰۸ مطلب با موضوع «برش کتاب» ثبت شده است

۱۷
دی

#برشی_از_کتاب #لاف_عشق

 نکند اهل #ولایت_مداری_تزئینی  شده باشیم؟ 

هر صفتی از انسان اقتضای عملی را دارد. مثلا وقتی صفت برادر بودن و یا خواهر بودن بر کسی بار شود یک سری تکالیف خاص می‌آورد. صفت پدر بودن و مادر بودن همین طور و یا صفت زن بودن و شوهر بودن یک تکلیف دیگر و همین طور الی آخر. و نمی‌توان فقط عمل مربوط به یک صفت را انجام داد و مدعی شد که من دیگر به وظایف خود عمل کردم. 🍃این که شما جوان هستی و این صفت بر شما بار می‌شود وظیفه‌ات، تحصیل، تهذیب و ورزش است. اینکه دانشجو هستید یک وظیفه دیگر دارد. اینکه جوان دانشجوی بسیجی یا اهل هر تشکل دیگر هستید وظیفه‌ای سنگین‌تر بر فرد بار می‌شود که اتفاقا به همه‌ی این وظایف و تکالیف فرمانده این جبهه یعنی حضرت آقا اشاره کرده است.🍃🌺 💠حال وظیفه شمای دانشجو یا طلبه چیست؟ جالب است کسی که با این ادبیات یعنی در #چارچوب_ولایت 💚، وظیفه و جایگاه خود را نمی‌داند😔؛ تصور می‌کند کاری که انجام می‌دهد همان کاری است که حضرت آقا می‌خواهد. و خود را یک فرد ولایتی نیز می‌داند.😢 برادر تنگه اُحد را به بهانه گرفتن غنیمت رها کردی و ولایت به خاطر نبود شما در جایگاه خود در حال آسیب دیدن است و آن وقت شما گمان ولایت‌مداری می‌کنی؟ حالا در اُحد مردم به دنبال غنیمت مادی رفتند و شما دنبال غنیمت معنوی؛ فرق چندانی نیست به هر حال هر دو گروه تنگه احد اسلام را خالی کردند و دنبال خواهش‌های نفس خود رفتند!!!😔 شیطان گروهی را با معصیت بیّن مانند: سرقت، دروغ و ... فریب می‌دهد و گاهی افراد را با جابجایی تکلیف و اولویت‌هایشان به سمت خود می‌کشاند. مثلا زمانی که وظیفه شما جنگ در میدان نبرد است برای شما از اهمیت اعتکاف و گوشه نشینی و یا خدمت به خلق می‌گوید و شما هم ظاهرا آن کار را برای رضای خدا انجام می‌دهی! ------------------🍃🍃🌻🌻__________ #لاف_عشق #زندگی_ولایت_محور

به امید اینکه ولایت محور باشیم و زندگی خود را تحت ولایت الهی بسازیم و از شر طاغوت‌ها رها شویم...

ارسالی

۲۴
آذر

📕برخورد غیر منتظرۀ رسول خدا(ص) با جوان چشم‌چران


🌀 نمی‌توانم زبان و چشمم را #کنترل کنم! + راه سادۀ درمان


🔸 گاهی اوقات، برخی از جوانان می‌گویند: «من نمی‌توانم چشمم را کنترل کنم.» آن یکی می‌گوید: «من نمی‌توانم زبانم را کنترل کنم.» هر کسی هر کار خوبی را که می‌گوید «نمی‌توانم انجام دهد»، به خاطر این است که یک کار خوب را می‌توانسته انجام دهد ولی انجام نداده، آن هم اینکه سر وقت بلند شود و نمازش را بخواند.

۱۰
آذر

سالار تکریت


#تازه‌های_نشر

#سالار_تکریت

《سالار تکریت》 نوشته #مصطفی_زمانی‌فر، مجموعه‌ای از خاطرات ۳۰ ماه اسارت جوان ۱۸ ساله‌ یزدی به نام سیدحسین سالاری در اردوگاه ۱۱ تکریت رژیم بعث عراق است.


این سرباز ارتش که در واحد مهندسی رزمی لشکر ۸۱ باختران مشغول خدمت بود در آخرین روز سال ۱۳۶۶ در عملیاتی در منطقه غرب کشور از ناحیه پای راست مجروح شد و پس از چهار شبانه روز در حالی‌ که رمقی در بدن نداشت به اسارت نیروهای عراقی درآمد.


 وی به مدت دو سال و نیم در یکی از مخوف‌ترین و سیاه‌ترین نقطه‌های عراقِ دوران صدام یعنی استخبارات زندانی بود و کسی از او خبر نداشت حتی اسرای اردوگاه هم به خاطر جراحت شدید پایش، امیدی به زنده ماندنش نداشتند، اما این جوان با تحمل درد و رنج فراوان و با وجود شکنجه‌های شدید توانست تمام ناملایمات دوران دشوار اسارت را پشت سر بگذارد و به وطن بازگردد.


📤انتشارات: #سوره_مهر

💰قیمت:۲۸۰۰۰ تومان

۰۷
آذر

شاهرگی برای حریم


#برشی_از_کتاب 

#شاهرگی_برای_حریم

.

.

اربعین زنگ زد و گفت: حاج آقا دعا کن شهید نشم!!!

از همان جلسه ی اول فهمیده بودم منطق حمید سربازی کردن برای امام زمان است و دوست دارد تا جایی ک میتواند و از دستش بر می آید برای امامش کار انجام دهدو

نمیخواهد با زود رفتن همه چیزی را تمام کند 

اما به شوخی گفتم:همه میخوان شهیدشن تو نمیخوای؟!

گفت:این جا (سوریه)خیلی کار میشه انجام داد دعا کن شهید نشم


پ.ن:این شهید بزرگوار آنقدر به کارهای فرهنگی اهمیت میداد که حتی در منطقه ی جنگی در سوریه درفکر بود با پول خودش کامپیوتر و پرینتر جور کند تا پوستر و نشریه به زبان عربی بزند و منتشر کند ...

#شهید_مدافع_حرم

#سوریه

#کار_فرهنگی

#شهید_حمید_رضا_اسداللهی

۰۷
آذر

🍁آن کس که چرایی زندگی خود را یافته،

با چگونه‌اش نیز 

خواهد ساخت. 🍁


📚از کتاب انسان در جستجوی معنا

۰۷
آذر

#معرفی_کتاب📕 

#حقیقت_سمیر 


🔹️《حقیقت سمیر》نوشته‌ی #یعقوب_توکلی درباره‌ی سمیر قنطار ،مبارز لبنانی، می‌باشد.


او یکی از مبارزان لبنانی است که به خاطر حضور طولانی مدتش در زندان‌های رژیم صهیونیستی به «سردار اسرا» شهرت یافت و یکی از افرادی بوده که به واسطه حضور طولانی مدتش در زندان، با بسیاری از چهره‌های شاخص مبارز فلسطینی ارتباط داشته است و خاطرات ناگفته بسیاری از آن‌ها در سینه داشته است.  

  

🔸️نویسنده برای نوشتن این کتاب سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌است و به گفته‌ی خودش برای اینکه بتواند جزء به جزء زندگی سمیر را برای مخاطبان بازگو کند بیش از ۵۰ جلسه با او داشته است.


نویسنده با استفاده از خاطرات قنطار ، مخاطب را با بخش زیادی از تاریخ فلسطین آشنا میکند و مروری بر جنایات رژیم صهیونیستی بر مردم فلسطین دارد.

#برشی_از_کتاب📖

۰۶
آذر

#معرفی_کتاب📕

#بال_آتش_بال_خون

#مصطفی_جمشیدی 

کتاب «بال آتش، بال خون» از سری داستان‌های‌ دفاع مقدس است که در دو فصل گردآوری شده است که روایت‌های فصل اول، عموما درباره شخصیت #شهید_دوران و خلبانی وی نگاشته شده و شامل خاطره‌هایی از هم‌رزمان اوست. در فصل دوم که کوتاه‌تر است بیشتر شخصیت درونی ایشان مد نظر است و یک بعد ناشناخته از این شهید را نشان می‌دهد که در این فصل، همسر او هم نقش پررنگی دارد. 


#بخشی_از_کتاب📖

«اگر در جیبش حین رفتن به سمت جیپ برای پرواز، بیسکویت یا تخم آفتابگردان داشت، یواشکی آنها را در طول حاشیه باغچه کوچک می‌ریخت تا پرنده‌ها ناهار و شامشان مهیا باشد. برای خلبان، آنها فقط روی زمین زیبا بودند و دیدنشان در آسمان -اگر مقدور بود- دلهره‌ای فقط ویا هراسی مسلط و منحوس بود. در امریکا -بخصوص تگزاس- در اولین پرواز بدون استاد  در آخرین لحظه بلند شدن از زمین، دسته‌های مرغابی مهاجر، هم‌ردیف خط کناری باند در حال پرواز بودند.


نگهبان‌ها با تفنگ‌های مخصوص و با کلاه‌هایی که رویشان حروف گرینگو منقوش بود، مداوم در محوطه‌ها در حال گشت به سوی این‌جور پرنده‌ها شلیک می‌کردند و از قضا حقوق خوبی هم می‌گرفتند؛ اما فوج فوج  از این پرنده‌ها -دور مانده از قشون در حال مهاجرت- به محوطه‌های فرودگاه می‌رسیدند و هر روز کار تفنگ‌چی‌ها شکار آنها بود. اما اینجا این‌قدر نبودند که کارکنان پرواز محتاج این تدابیر باشند.»


۰۲
آذر

#برشی_از_کتاب 📓


آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: "این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند.

رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"


سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."


از کتاب #عارفانه 

#شهید_احمدعلی_نیری

۰۲
آذر

در جبهه غرب خبری نیست

#معرفی_کتاب📕 

#در_جبهه_غرب_خبری_نیست

"... در واحد پهلویی ما جسد چند نفر را پیدا کردند که با همان سرنیزه‌ی ارّه‌ای دماغشان را بریده و چشم هایشان را از کاسه درآورده بودند بعد توی دماغ و دهانشان آنقدر خاک چپانده بودند تا خفه شوند...ما به درندگانی وحشی تبدیل شده ایم... حقیقت این است که در سه چیز استاد شده ایم: قمار، فحش و جنگ!"

۰۲
آذر

#برشی_از_کتاب 📕

#فرنگیس 


شب آرام آرام از راه می‌رسید. همه کنار هم، پشت صخره‌ها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمی‌دانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. علیمردان، دایی‌ام، پدرم و تعدادی از مرد‌ها هنوز با ما بودند. آن‌ها هم آرام و قرار نداشتند. می‌خواستند برگردند ده. عده‌ای از زن‌ها نگذاشتند. با یک دنیا ترس می‌گفتند: «اقل کم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقی‌ها تا اینجا جلو بیایند، دست تنها چه کنیم؟


در دل شب، صدای زنجیر تانک‌ها و انفجار توپ و خمپاره لحظه‌ای قطع نمی‌شد. از سمت گیلانغرب هم نیرو‌های خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب می‌کردند. آوه زین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!...»


🔺️کتاب 《فرنگیس》 شامل خاطرات فرنگیس حیدرپور،بانوی شجاع و غیور خطه‌ی گیلانغرب است که پس از حمله‌ی عراقی‌ها به روستای محل تولدش، در حالیکه ۱۸ سال داشت، در برخورد با دو سرباز عراقی ، یکی را کشته و دیگری را اسیر می‌نماید. 

این کتاب در ۱۲ فصل تنظیم شده است و از دوران کودکی، ازدواج،آغاز زندگی مشترک و نسبتا خوش این زوج، آغاز جنگ تحمیلی و بمباران‌‌ها، دوران آوارگی فرنگیس و خانواده‌اش و دیگر ساکنان روستا و...را روایت می‌کند.