برشی از کتاب مردی در تبعید ابدی
ملا صدرا گفت:« راستش را بگو بانو!
ما عاقبت ندانستیم که شما عاشق ما شدید
یا ما عاشق شما شدیم؟»
بانو جواب داد:« دیگر چه فرقی می کند.
آبروی ما باید حفظ شود»
_درد آبرومندی را در عاشق شدن
می جویید یا نشدن؟
_البته زیباتر و آبرومندانه تر است
که شما عاشق ما شده باشی.
_پس من شدم.
_البته در سراسر محله، شما را می خواستند.
خیال می کنید نمی دانم بانو؟
_چرا خیال می کنم که نمی دانید؟
یادم هست کهچند خواستگار من تبانی کردند
و بر سر شما ریختند تا به قصد کشت،
کتک تان بزنند، آنها فکر نمی کردند که مرد خدایی چون شما
_ یک مدرس سر به زیر مدرسه_ اهل مرافعه هم باشد؛
اما شما در افتادید_خیلی هم جدی.
_ خوب لت و پارشان کردم، نه؟
_البته می بخشید آقا؛ اما آن که لت و پارشان کرد،
همان مُلا شمسای گیلانی بود که با آن هیکل عظیم
و قد بلندش دوان به میدان آمد و به دادتان رسید
و با شجاعت و شهامت واقعا بی نظیرش_
که شما پیوسته می کوشید آن را به دست فراموشی بسپارید_
تمام شان را تار و مار کرد.
یادتان می آید؟
_ شما، در تمام مدت، ایستاده بودید
و نگاه می کردید.
_بله.... آن هم با چه حالی! البته نا گفته نماند
که شما هم واقعا غیرتمندانه می جنگید.
_اگر شما آنجا نبودید، گمان نبرید که بنده
اصلا تکانی هم به خودم می دادم.
شما مثل یک منبع نیرو و حرکت،
به من توان مبارزه بخشیدید.
_اما ملّا شمسا، آن منبع را در درون خویش داشت.
__________________________________
+ سبک نوشتار نادر ابراهیمی به گونهای است که شاید برخی افراد نپسندند و برخی افراد مشتاقانه بپسندند...
+ برخلاف کتاب یک عاشقانه آرام که با آن راحت نبودم، این کتاب خیلی زیبا و با وجود اینکه به سبک قدیم بود ولی روان و راحت بود...
+ این کتاب داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدر المتألهین هست
+ با اصول اعتقادی و توحیدی و جهاد اکبر خاصی روبرو خواهید شد📙
ارسالی از خانم پورمحمد_دانشکده پرستاری